Monday, February 5, 2007

سلام به شب

سلام به شب

.سلام به شب که با اومدنش آرامش رو به خلق خدا هدیه میده

...آره به خلق خدا

از همون کلاغی که هر روز عصر موقع غروب آفتاب غارغار کنان از بالای سرت رد میشه و یه چرخی توو آسمون میزنه و ناپدید میشه بگیر و ... .فکر کردی کجا میرن!!؟ آخه اوناهم فهمیدن داره روز خدا شب میشه میرن تا توو تاریکی شب گم بشن و دیده نشن

سه نقطه رو گذاشتم تا یه نگاهی هم به خودت بندازی


پس باز هم سلام به شب

سلام به شب که باعث میشه سیاهی های ماآادما هم دیگه دیده نشن

سلام به شب

سلام به شب

باز هم سلام به شب

!!اونقدر سلام میکنم که آخر شب بهم بگه سلام عزیزم شبت بخیر


اما من بازهم بهش میگم

....


آخه میدونی چرا...چرا ... چراااا


بهت نمیگم

نزدیک به دوبار گردش این زمین خاکی به دور سرچشمه نور است

که رازم رو فقط شب میدونه

فقط شب


***


واای ازآن روزی که دیگر شب ندارد

امیداا ...راز من دیگر که داند


میدانم آخرین شب

آخرین شب

فانوسی بدست خواهی گرفت

صدای قدمهات رو احساس میکنم...همین حالا

امیداا ...شتاب کن

آری شتاب کن

دیگر ندارم شب


نور فانوست گذر کرد از سیاهی ها

راز پنهانم نشانت داد در سیاهی ها


...


،امیدم

، نور ِ دیدم

،در سیاهی ها... عشق پنهانم

با دل من بست پیمانی


که با طلوع نور هستی

هر دم کند مهمانم

سلامی از جنس باران

نماد رویش وشادی

نوید عشق پاکی با هفت اورنگ


...


...سلام


سلام به صبح

سلام به تو



«ایمان»