Sunday, June 10, 2007

دلتنگی


تو زندگي لحظه هايي هست که احساس مي کني دلت واسه يکي تنگ شده اونقدر که دلت مي خواد اونارو از روياهات بگيري كنارت بنشوني و واسشون درد دل كني وقتي که در شادي بسته ميشه، يه در ديگه بازميشه ولي اغلب اوقات ما اينقدر به در بسته نگاه مي کنيم که اون دري رو که واسمون بازشده نمي بينيم دنبال ظواهر نرواونا مي تونند گولت بزنند دنبال ثروت نرو،چون براحتي از کفت ميره .دنبال کسي برو که خنده رو، رو لبت ميشونه چون فقط يه لبخند ميتونه کاري کنه که يک شب تاريک روشن به نظر برسه اوني رو پيدا کن که باعث ميشه قلبت لبخند بزنه خوابي رو ببين که آرزوشو داري اونجايي برو که دلت مي خواد بري اوني باش که دلت مي خواد باشي چون فقط يه بار زندگي ميکني و فقط يه فرصت واسه انجام تمام کارهايي که دلت مي خواد انجام بدي داري بذاراونقدرشادي داشته باشي که زندگيتو شيرين کنه اونقدر تجربه که قويت کنه اونقدر غم که انسان نگهت داره و اونقدر اميد که شادت کنه شادترين مردم لزوما بهترين چيزا رو ندارن اونا فقط ازچيزايي که سر راهشون مياد بهترين استفاده رو ميکنن روشنترين آينده ها هميشه بر پايه يه گذشته فراموش شده بناميشه نميتوني تو زندگي پيشرفت کني، مگه اينکه اجازه بدي خطاها و رنجهاي روحي گذشتت از ذهنت بره وقتي به دنيا اومدي، گريه ميكردي و هر کسي که اطرافت بود ميخنديد يه جوري زندگي کن که آخرش تو کسي باشي که ميخندي و هر کسي که اطرافته گريه کنه

وقتي که واقعا دلتنگي ، سالها رو نشمر ـ ـ خاطره ها رو بشمر...مقياس عمر تعداد نفسهايي نيست که فرو ميبريم بلکه لحظه هاييست که نفسمونو بيرون ميديم

Wednesday, June 6, 2007

غریبی آشنا



با قلبی شکسته و چشمانی پر از اشک
به دیدار تو آمده ام
به دیدار تو که محرم اسرار دل هایی
در غروبی که معصیت جای عشق را در سینه می گیرد
با سری لبریز از خجلت به درگاه پرمهرت قدم می گذارم
شاید که شفاعت کنی و مرا بی واسطه در برابر خالق خود تنها نگذاری
آنگاه بوسه بر خاک درگاهت می زنم و سینه ام را با شمیم عطرآگین حرمت پر می کنم
ای بزرگوار جلیل... ای شکیبای صبور
می دانم که چگونه با نیرنگ شیطان صفتان جان باختی
می دانم که چگونه در سرزمینی غریب به معصومیت نیاکان خود پیوستی
و مظلومانه جهان را ترک گفتی
پس دیدگان اشکبارم را به سوی تو می کشانم
و ازغم مظلومیتت به چلّه می نشینم
باشد که دراین چلّه ذرّه ای از غم تو را بر دوش کشم
دستان ناتوانم را به سوی خدا بلند می کنم
از اعماق دل فریاد می زنم و قطره ای از بیکران دریای پاکیت را طلب می کنم
شاید که دستم بگیری
و آرزویم را به امید جواب دهی
پس ای امام... ای ستاره فروزان دین و ایمان
نور خود را بر ما بتابان
تا در پناه آن آرام گیریم
و با دلی سرشار از عشق به معبود یکتای خود تقرب جوییم


ای قبله خدا
حال که به گدایی درگاه پرمهرت آمده ایم
شفاعتی کن تا رهرو دلباخته تو باشیم
و طعم شیرین معرفت را در روای اندیشه زاینده ات به تجربه بنشانیم