Wednesday, April 23, 2008

عاشق تر از عشق



احساس من به تو

محال است گنجانده شود

در پستویی از واژه ها


احساس من به تو

نیرومندترین احساسی است که تاکنون داشته ام

افسوس که هرآنگاه خواستم آنرا به تو بگویم

یا حتی آنرا برایت بنویسم

واژه هایی را نمی یابم که حتی بتواند

احساسی نزدیک به ژرفای احساس مرا بیان کند


وگرچه من نمی توانم جوهر چنین

احساس شگفت انگیزی را بیان کنم

می توانم بگویم در کنار تو چه احساسی دارم

آنگاه که در کنار توهستم

گویی همچون پرنده ای آزادم

در آسمان صاف و آبی که رنگ بال میگشاید


آنگاه که در کنار تو هستم

گوئی همچون گلی شادابم

که گلبرگهایش را می گشاید


آنگاه که در کنار تو هستم
گوئی همچون موجی ام در اقیانوس

که توفنده بر ساحل می کوبد


آنگاه که درکنارتوهستم
گوئی همچون رنگین کمانی درپس طوفانم
که سربلند،رنگهایم را نمایان می سازم


آنگاه که درکنارتوهستم
گوئی غرق درزیبائی ها گشته ام

...واین تنها بخش کوچکی است
ازاحساسی شگفت انگیز

که درکنارتودارم


شاید واژه ی عشق را از آنرو ساخته اند
تا ژرفا و شکوه احساس
من به تورابیان کند
اما،انگارکه این توان راندارد
ولی بدان خاطر که عشق کماکان بهترین واژه هاست
بگذار هزاربار بگویم
بیش از عشق ،... عاشق تو هستم!!

Wednesday, April 16, 2008

محموله ای از راه دور



روزنامه پيچيدم ، توي جعبه اي گذاشتم...

خوب و محكم اونو بستم ،

راه ديگه اي نداشتم بردمش اداره ي پست ، دادمش برات بيارن...

دل ُ تحويل نگرفتن ، پيش ِ بسته ها بزارن گير دادن دلت بزرگ ِ ، نمي شه اونو فرستاد...

مونده بودم چه كنم من ، دل من ياد تو افتاد ياد ِ اون روزي كه قلبت يه دفعه مثل يه سنگ شد...

خاطراتت يادم اومد، دل ِ من دوباره تنگ شدحالا من اين دل ِ تنگ ُ ميدمش برات بيارن...

اين دفعه مي شه فرستاد ، انگاري حرفي ندارن

دل ِ من قد ِ يه دنيا تو رو دوست داره هميشه...

پيش ِ من باشي، نباشي، عاشق ِ هيشكي نمي شه

Tuesday, April 8, 2008

تو را دوستت می دارم




تو را بجای همه ی قاصدکانی که پیام آورعشق و وفاداری اند دوست می دارم

کاش قاصدکی هم بود که پیامی از تو بیارد

پنجره اتاقم را باز می گذارم

فریادی که در خفقان ، سکوت اختیار کرده

...به دست باد می سپارم

شاید بی صدا شنیده شود


در این دنیای چرک آلود

تو را بی ریا ، پاک و بی آلایش... دوست می دارم


فاصله شاید مرهمی بر زخم هایت باشد

ولی

تو را بجای تمام زخم خوردگان... دوست می دارم


گاه از سخنت چنین پنداشتم که تو مرا به سان کسی می پنداری که آتش هوس در او شعله کشیده

کاش می دانستی که من شیفته ی دوست داشتن و مهر ورزیدن به تو هستم


...و باز می گویم

مرا صد بار از خود برانی ... دوستت می دارم

مرا لایق بدانی یا ندانی... دوستت می دارم