م.آزاد
:بايد عاشق شدو خواند
«بايد انديشه كنان پنجره را بست و نشست»
پشت ديوار كسي مي گذرد
مي خواند
بايد عاشق شد و رفت»
«!چه بيابان هايي در پيش است
رهگذر خسته به شب مي نگرد
:مي گويد
چه بيابانهايي !بايد رفت»
بايد ازكوچه گريخت
پشت اين پنجره ها مرداني مي ميرند
و زناني ديگر
.به حكايت ها دل مي سپرند
پشت دیوار کسی دریاواری بیدار
:به زنان می نگریست
، چه زنانی که در آرامش رود»
!باد را می نوشند
-و برای تو-برای تو و باد
«.آبهایی دیگر در گذر است
باید این ساعت - اندیشه کنان می گویم
رفت و از ساعت دیواری ،پرسید و شنید
و شب و ساعت دیواری و ماه
:به تو اندیشه کنان می گویند
باید عاشق و شد وماند»
«!باید این پنجره رابست و نشست
پشت ديوار كسي مي گذرد
مي خواند
« بايد عاشق شد و رفت
«.چه بيابان هايي در پيش است
مي خواند
« بايد عاشق شد و رفت
«.چه بيابان هايي در پيش است
No comments:
Post a Comment