پنجره اتاقم را می گشایم تا شاید نسیم خوش شامگاهی قاصدکی را میهمان دل بیقرارم کند که حامل پیغامی از تو باشد و سحرگاهان در فراسوی یک رویای شبانه جواب نامه نا نوشته ات را با غرور فریاد خواهم زد
...
--------------------------------------------------
گاه در اوج بی کسی گیتار بی تارم را کوک می کنم آنگاه نت های نوای خسته ام را آرام و پیوسته با خود زمزمه می کنم .چشمانم را می بندم .فریمی از لبخند بی پیرایه تو را بر قاب بی هیچ شیشه ای دلم می چسبانم تا مرهمی باشد بر داغ غریب واژه ی فراق ...و باز این زمان است که تکرار می کند قریب واژه ای بنام... انتظار
No comments:
Post a Comment