تو را بجای همه ی قاصدکانی که پیام آورعشق و وفاداری اند دوست می دارم
کاش قاصدکی هم بود که پیامی از تو بیارد
پنجره اتاقم را باز می گذارم
فریادی که در خفقان ، سکوت اختیار کرده
...به دست باد می سپارم
شاید بی صدا شنیده شود
در این دنیای چرک آلود
تو را بی ریا ، پاک و بی آلایش... دوست می دارم
فاصله شاید مرهمی بر زخم هایت باشد
ولی
تو را بجای تمام زخم خوردگان... دوست می دارم
گاه از سخنت چنین پنداشتم که تو مرا به سان کسی می پنداری که آتش هوس در او شعله کشیده
کاش می دانستی که من شیفته ی دوست داشتن و مهر ورزیدن به تو هستم
...و باز می گویم
مرا صد بار از خود برانی ... دوستت می دارم
مرا لایق بدانی یا ندانی... دوستت می دارم
No comments:
Post a Comment