روزنامه پيچيدم ، توي جعبه اي گذاشتم...
خوب و محكم اونو بستم ،
راه ديگه اي نداشتم بردمش اداره ي پست ، دادمش برات بيارن...
دل ُ تحويل نگرفتن ، پيش ِ بسته ها بزارن گير دادن دلت بزرگ ِ ، نمي شه اونو فرستاد...
مونده بودم چه كنم من ، دل من ياد تو افتاد ياد ِ اون روزي كه قلبت يه دفعه مثل يه سنگ شد...
خاطراتت يادم اومد، دل ِ من دوباره تنگ شدحالا من اين دل ِ تنگ ُ ميدمش برات بيارن...
اين دفعه مي شه فرستاد ، انگاري حرفي ندارن
دل ِ من قد ِ يه دنيا تو رو دوست داره هميشه...
پيش ِ من باشي، نباشي، عاشق ِ هيشكي نمي شه
No comments:
Post a Comment