Friday, July 13, 2007

کلید آزادی


گاهی توو تنهایی هام وقتی با خودم خلوت می کنم به خیلی چیزا فکر میکنم.به اینکه چقدر ما آدما مختار بی اختیاریم آره واقعا چقدر بی اختیاریم توو هر لحظه از زندگی افسارمون رو میدیم به دست یک افسار گسیخته ی دیگه ...درحالیکه اگر کمی فکر کنیم (حداقل این قدرتو که داریم!!)میبینیم اصلا نیازی به افسار نیست .آزادی حق هر انسانیه... آزاد بیاندیش ،آزاد زندگی کن، آزاد فکر کن، آزاد تصمیم بگیر... ولی گاهی این آزادیها واسمون دردسر ساز هم میشن بعضی تصورات، بعضی هوسها، بعضی اشتباهاتی که در نتیجه بکارگیری نادرست از آزادیمون میشه، زنجیرها و گلوله های سنگینی واسمون میشن که در طول مابقی زندگیمون مجبوریم اونا رو با خودمون بکشونیم .اجبار... چه واژه ی جالبی! واژه ای که در نبود اختیار حاصل میشه مگه ما نگفتیم آزادیم پس چرا اجبار !؟ مگه ما نگفتیم حیوان متفکریم پس کجاست فکر؟! درسته توو زندگی اشتباهاتی رو میکنیم و همین چند حلقه زنجیر شده که به پاهامون برای ادامه مسیر فشار میاره،ولی فراموش نکنیم این زنجیرها یکی یکی میتونن باز بشن می پرسی چجوری ؟اگر دل کسی رو شکوندی یا احساس می کنی که کسی از دستت ناراحته واین ناراحتی متقابل برات تبدیل به یه کابوس سیاه شبونه شده، تا زنده ای از اون دلجویی کن ازش حلالیت بطلب با اینکه ممکنه مقصر نباشی ولی برای آرامش خودت این کار رو بکن و مطمئن شو که اسباب آرامشت فراهم شده ...و خواهد شد .اگر باعث رنجش کسی شدی در پیش روش اعتراف کن اشتباه کردم اونم به آرامش میرسه یه احساس متقابل .چقدر گذشت قشنگه گاهی یه کینه باعث میشه یه زنجیر سنگین به پاهات آویزون بشه .نگذارنامه ی اعمالت که به گردنت آویزون میکنن اسبابی باشه پر از اشتباهات گذشته اونا رو همین جا خالیشون کن ... کین و نفرت رو رها کن ...تا می تونی ببخش . تاکی باید تاوان اشتباهات گذشته ات رو بدی و غم و غصه شو بخوری تا کی باید با خاطرات اونها زندگی کنی؟ زندگانی کن بشر...رها کن غرور رو رهاکن کین ودشمنی رو، ...نیازی نیست به سر زنجیرها پتک بکوبی و اونها رو با زور بخوای باز کنی .هر قفل و زنجیری کلیدی داره پس پیداش کن... .مطمئن باش موفق میشی

No comments: