Wednesday, October 15, 2008

احساس تنهایی

احساس تنهایی عجیبی می کنم خودم هم نمی دونم چم هست ،میگم ؛ می خندم اما تو دلم سکوت و تاریکی ، خودم هم می خوام از ته دل خوشحال باشم اما نمی تونم ؛ دلتنگیام رو با خواب و رویا پر می کنم شاید اینجوری کمی از این دنیا فاصله بگیرم ؛ دلم گرفته اما خودم هم نمی دونم از چی یا از کی ، آرامش كه دارم با كوچكترین نسیمی طوفانی میشه و معلوم نیست این طوفان چه وقت آرام میشه ...

تنهای تنها ‍ چون غریبه ای بی هیچ آشنایی به این سو و آن سو میرم برای یافتن چه كسی یا چه چیز خود نیز نمی دانم ، عجب حكایتی شده این دلتنگی شبای تاریك من ، تنهایی خود موهبتیست اما از آن گریزانم ، هر چه بیشتر از او دور میشوم بیشتر به آن نزدیكم

No comments: